دین آنلاین، یاسر میردامادی: من، تا حدودی، از صدقهسرِ موسیقی مسلمانام؛ به ویژه موسیقیِ صوفیانهٔ سنتی ایرانی با سرپنجهٔ زندهیاد محمدرضا لطفی (۱۳۲۵-۱۳۹۳ خورشیدی). نوازندگیِ استثنایی، استادانه و روحافزای لطفی (تار، سهتار، کمانچه و دَف) و نیز صدای گرم و نافذش به هنگام خواندن اشعار عرفانی فارسی، به ویژه اشعار مولانا و حافظ، همیشه مرا طمأنینهٔ وجودی و الهامآور عطا کرده و قوت قلبام بخشیده که هستی الهی است و فرهنگهای مسلمان ریشهٔ الهی دارند.
گرچه این جستار قرار نیست زندگینامهٔ خودنوشت باشد، مناسب به نظر میرسد که آن را با خردهروایت شخصی شروع کنم. زیرا چنین خردهروایتی این آگاهی لازم را برمیانگیزد که قصهٔ مسلمانی (یعنی مسلمان شدن/ماندن یا بازیابی ایمان اسلامی/درنظر گرفتن اسلام چونان گزینهای زنده) کمابیش همانند التزام به هر سنت دینی یا غیر دینیِ دیگری، کاروباری انتزاعی و سراسر جدا از شیوهٔ زیستِ شخصی یا اجتماعی نیست – اگر نگوییم که به هیچ عنوان از آن جدا نیست. در یک کلام، اینکه ابتدا و انتهای این جستار آمیخته به خردهروایت شخصی است موجب میشود که خواننده به یاد داشته باشد که ایمان از موقعیتمندی گریزی ندارد.
پیش از آنکه به پرسشِ «چرا مسلمانام» پاسخ دهم (زین پس از این پرسش عموماً تحت عنوان «پرسش از چرایی» یاد خواهم کرد) سه مؤلفهٔ این پرسش را ایضاح مفهومی خواهم کرد: ۱. چرا
منظورم از بخش «چرا» در «پرسش از چرایی» علت (غیر معرفتی) نیست بلکه دلیل است. به نظر میرسدکه پاسخ علتمحور به «پرسش از چرایی» تا اندازهیی آسانتر از پاسخ دلیلمحور به این پرسش باشد. تا جایی که به علت ربط دارد و به شخص من بازمیگردد، من اساساً به این دلیل مسلمان ام که در خانوادهٔ مسلمانِ وفادار به دین، و نه خانوادهای دینرها بالیدهام. همانطور که اشاره شد، نقشی که موسیقی صوفیانهٔ ایرانی در اقناع وجودی من ایفا کرده تا بر اسلام پایدار بمانم، بیشتر بخشی از علت به شمار میآید تا دلیل. به هر رو، بخش مرتبط با علتِ «پرسش از چرایی»، همچون علتهای روانشناختی، سیاسی، اجتماعی و مانند آن، چه بسا جذابیت فلسفی نداشته باشد– دستکم شاید به شکل سرراستی جذابیت فلسفی نداشته باشد. در هر حال، دوگانهٔ دلیل و علت به هیچ وجه تمایزی سرراست و مانعه الجمع نیست. زیرا میشود استدلال کرد که علتِ عاطفی به خوبی میتواند بخش پیچیدهای از روند دلیلآوری باشد. وانگهی، اگر نزاع درونگرایی-برونگرایی معرفتشناختی را در نظر بگیریم، شاید تمایز دلیل و علت بیشتر رنگ ببازد. تا جایی که به بحث من در این جستار بازمیگردد، نیازی نیست که در نزاع برونگرایی-درونگرایی معرفتشناختی جانبی اختیار کنم. ولی این نکته شایستهٔ اشاره است که تمایز دلیل و علت در درونگرایی معرفتشناختی به خوبی محفوظ میماند، در حالیکه از منظر برونگرایی معرفتشناختی این تمایز تا حد زیادی رنگ میبازد. چون از منظر برونگرایانه علتها تحت شرایط خاصی اهمیت معرفتشناختی دارند.
به هر رو، تمرکز در این جستار بر دلیلهای معرفتی به سود مسلمانی خواهد بود، دلایلی که در وضعیت آرمانی، دستکم به شکل چشمگیری تحت تأثیر علتهای غیرمعرفتی قرار نمیگیرند. حتی اگر ـــ آن طور که پساتجددگرایان به شکل متناقضنمایی استدلال میکنند ــــ تمام دلایل، به نحوی از انحاء، به علل غیر معرفتی فروکاسته شوند، دلایل معرفتی هنوز میتوانند ارزش انتزاعی خود را که درخور پژوهش فلسفی است، حفظ کنند.
پس، در پرتو تمایز دلیل و علت میتوان گفت بخش «من» از پرسش «چرا مسلمانام» به ساحت(های) ارادی، اختیاری و عقلانی روان انسان اشاره دارد. اینکه جنبهٔ عقلیِ روانشناسی انسان در فرآیند تصمیمگیری و شکلگیری باور مؤثر است یا خیر و اگر مؤثر است تا چه میزان تأثیر دارد، به بحث این جستار مرتبط نیست؛ زیرا بحث من تنها بر دلیل و نه بر علل (غیر معرفتی) تمرکز خواهد داشت ) پایینتر در مورد بخش «من» از «پرسش از مسلمانی» بیشتر توضیح خواهم داد). ۲. مسلمان
در بادی نظر، اینکه مسلمانی چگونه چیزی است شاید واضح به نظر آید. دستکم علی الاصول، همهٔ مسلمانان ـــ اگر بر هیچ چیز دیگری متفق القول نباشند ــــ بر این آموزهها اتفاق نظر دارند: یگانگی خداوند، رسالت محمد و خاتمیتِ نبوت محمدی. ولی با نگاهی حتی سرسری به تاریخ اندیشهٔ اسلامی، درمییابیم که آن وضوح ابتدایی (در باب چگونگی مسلمانی) به سرعت از کف میرود. جهان اسلام به شکل حیرتآوری متنوع است، همیشه چنین بوده و تنوعاش فروناکاستنی است. بنابراین، علیرغم شیوع تعریف سادهسازانه از مسلمانی در بین مسلمانان و غیر مسلمانان، بسیار دشوار مینماید که تعریفی پیشینی و ذاتانگارانه برای مسلمانی ارائه کرد. دلیل نخست بر این امر آن است که تفسیر این سه آموزه میان گروههای مختلف مسلمان اساساً به قدری متفاوت است که توافق مسلمانان بر این سه اصل عقیدتی نمیتواند چیزی بیش از توافق صوری باشد. مثلاً، چیزی که ابن عربی آن را به عنوان توحید «ناب» الهی میفهمید–همان چیزی که بعدها پیرواناش از آن به «وحدت وجود» تعبیر کردند- برای ابن تیمیه و دیگر همدلان با «راستکیشی» همانا «کفر محض» است. افزون بر آن، از نظر فارابی فیلسوفان مقامی بالاتر از پیامبران دارند؛ زیرا فیلسوفان با برهان سروکار دارند ولی پیامبران با خیال. اما از نظر ابن حنبل و همفکرانِ «راستکیش» او این دیدگاه «کفر محض» است. و در حالی که برای مسلمانان «راستکیش» نظریهٔ تداوم وحی/الهام الهی به هر شکلی مستلزم نفی خاتمیت نبوت محمد و «کفر محض» است، برای مسلمانان شیعه، اهل تصوف و احمدیه ختم نبوت مستلزم عدم استمرار وحی/الهام الهی نیست، بلکه وحی/الهام الهی به نحوی استمرار یافته است؛ برای شیعیان در قالب امام استمرار یافته، برای صوفیان در قالب قطب و برای مسلمان احمدیه در قالب رسول جدیدی که صاحب شریعت جدید نیست. در این میان، من معاد را حتی در سیاههٔ آموزههایی که به شکل صوری بر روی آن اتفاق نظر وجود دارد هم نیاوردم. زیرا برخی مسلمانان (مثلاً بخشی از شیعیان اسماعیلی) به رستاخیز، به معنای تحتاللفظی کلمه، باور ندارند. از این رو «راستکیشی» (ارتدوکسی) علیرغم تلاشهایی که در گذشته برای برقراری آن شده، تقریباً هیچگاه در جهان اسلام شکل نگرفت. به تعبیر دقیقتر «راستکیشی»، دست کم آنگونه که در مسیحیت کاتولیک شکل گرفت یا حتی چیزی نزدیک به آن، تقریباً هیچ گاه در جهان اسلام شکل نگرفت. از همین رو اصطلاح «راستکیشی» اسلامی باید کنارگذاشته شود یا در بستر اسلامی بین علامت نقل قول ذکر شود، که من در این جستار همیشه کار دوم را میکنم. از این جهت، تمام گروههایی که خود را مسلمان میدانند (سنی، شیعه، اباضی، احمدی، صوفی و غیره) با وجود همهٔ تفاوتهای بنیادینشان به یکسان مسلماناند- به استثنای بهاییها، زیرا آنان خود را مسلمان نمیدانند؛ گرچه آیین بهایی با فرهنگ اسلامی، به ویژه با تشیع دوازده امامیِ باطنی، مشترکات بسیاری دارد.
با این همه، این داوری که همهٔ مذاهب اسلامی با وجود تفاوتهای بنیادینشان به یکسان مسلماناند، ضرورتاً مستلزم این نیست که همهٔ آنان در تفسیرشان از قرآن و سنت نبوی به یکسان بر حق باشند. ولی البته این داوری مستلزم آن است که تحت شرایط مشخصی که اساساً مرتبط با اخلاق باور است، همه یا حداقل تعداد زیادی از مذاهب اسلامی بهخاطر مواضع تفسیریشان سزوار سرزنش اخلاقی نباشند؛ حتی اگر سرانجام – مثلاً در آخرت که خداوند حقیقت را به همهٔ آنان هویدا خواهد کرد – تفاسیرشان غلط از کار در آید. بنابراین، تقریبگرایی ضرورتاً به نسبیانگاری الهیاتی نمیانجامد. با نظر به این نکات، لازم است بگویم که بحث من در دفاع از معقولیت مسلمانی، بدون ترجیح هیچ یک از مذاهب اسلامی بر دیگری خواهد بود. ۳. معقولیت
من قصد ندارم که اسلام را «اثبات» کنم؛ بلکه بر آن ام که از معقولیت مسلمانی دفاع کنم، یعنی از معقولیت مسلمان ماندن/شدن یا بازیابی ایمان اسلامی/در نظر گرفتن اسلام به عنوان گزینهای زنده. این صرفاً از آن رو است که ورای ریاضیات و منطق (و کسی شاید استدلال کند که حتی در خود همین دو شاخه) صحبت از «اثبات» و «برهان» ادعای گزافی به نظر میرسد. سخن نگفتن از «اثبات» اساساً نتیجهٔ شکست نمونهٔ بارز دکارتی در «اثبات» جهان خارج و شکست جبرانناپذیر مبناگراییِ کلاسیک در معرفتشناسیِ تحلیلیِ معاصر است. در دفاع اثباتگرایانه از موضعی، از همهٔ مخاطبان اندیشهورز انتظار میرود که علی الاصول نسبت به امر ثابتشده قانع شوند، صرف نظر از باورهای زمینهای و سبکهای زندگی متنوعشان. در مقابل، هنگام دفاع از معقولیتِ موضعی حتی اصولاً هم انتظار نمیرود که همهٔ مخاطبان اندیشهورز را نسبت به معقولیت موضع مورد بحث قانع کرد، بلکه تنها انتظار میرود که علی الاصول کسی را قانع کرد که موضع مورد بحث برای او گزینهای زنده است یا قابلیت جدی برای تبدیل شدن به گزینهٔ زنده دارد. این داوری، اهمیت قابل توجهی برای بخش «من» از پرسش «چرا مسلمان ام» دارد و نیز اهمیت دارد برای تعیین اینکه چه کسانی مخاطب اصلی این جستار در نظر گرفته میشوند. از آنجا که میتوانم تصور کنم مدافعان سنتهای دینیِ دیگر هم بتوانند به دفاع از معقولیت سنت خود بپردازند و در نتیجه دفاع از معقولیت نمیتواند تنها به مسلمانان اختصاص یابد، شاید پاسخ من به «پرسش از چرایی مسلمانی» کمکی به حقیقتجوی دینمایلِ مردد نکند تا به صورت قاطع تصمیم بگیرد که بهتر است کدام سنت دینی (اسلام یا دینی دیگر) را برگزینَد. به طریق اولی، این جستار کمکی به مسلمان شدن آنانی نمیکند که دین اساساً برایشان گزینهٔ زنده نیست. حتی اگر بتوان استدلال کرد که جهش ایمانیِ فرد حقیقتجوی دینمایلِ مردد، بیشتر با علل (معرفتی یا غیرمعرفتی) تعیین میشود تا با چیزی از جنس دلایل گزارهای –مثلاً، جهش ایمانیاش با نظر به این نکته تعیین میشود که کدام دین از دید او نیازهای روحیاش را بهتر برآورده میسازد – باز هم دفاع من از معقولیت مسلمانی، اگر متقاعدکننده باشد، دستکم میتواند حقیقتجوی دینمایلِ مردد را کمک کند تا دریابد که: گزینههای او برای جهش ایمانیاش میتواند آن قدر فراخ باشد که اسلام را نیز شامل شود.
بگذارید همین نکته را جزئیتر توضیح دهم. گرچه منظورم از بخش «من» در «پرسش از چرایی مسلمانی» فقط خودم نیست، این شامل هرکس دیگری نیز نمیشود؛ زیرا در آن صورت دفاع من بیشتر شبیه «اثبات» خواهد بود تا دفاع از معقولیت. در عوض، منظورم از «من» آنانی است که پیشاپیش مسلماناند ولی کنجکاوند در مورد معقولیت مسلمانی بیشتر بدانند یا مسلمانزادگانی که میخواهند ایمان از دسترفتهشان را، با قانعشدن در باب معقولیت مسلمانی، باز یابند یا حقیقتجوی دینمایل مرددی که میخواهد دریابد آیا مسلمانی به قدر کافی گزینهٔ معقولی است که در فهرست گزینههای وی برای جهش ایمانی باشد یا خیر. من آگاه ام که این هدفگذاری فروتنانه است، اما به نظرم هدفگذاری در راستای امری ورای این با فضیلت فکریِ تواضع معرفتی همراستا نیست؛ فضیلتی که، به شکل آرمانی، قرار است سبک زیست دینی در مؤمن بپرورانَد.
توجه دارم که دفاع حداقلی من از مسلمانی، مسلمانانی را راضی نخواهد کرد که انتظار دارند اسلام «اثبات» شود و ادیان دیگر «ابطال». به نظر من، برای مسلمانان یا مدافعان ادیان دیگر، اتخاذ رویکرد «اثباتی» از نظر اخلاقی و معرفتشناختی نامعقول خواهد بود. حتی عمران اَیجاز فیلسوف مسلمانی که از اسلامِ سنتیِ سنّیمذهب، و نه فهمی تقریبگرا از اسلام، دفاع میکند هم میپذیرد که رویکرد «اثباتی» باید کنار گذاشتهشود: از نظر من، باور اسلامی از نظر عقلانی الزامآور نیست؛ زیرا دلایل خوبی وجود ندارند که نشان دهند همهٔ عقلاء باید آن را بپذیرند. به طور مشخصتر، هیچ دلیل خوبی وجود ندارد که نشان دهد همهٔ عقلاء باید وجود خدا و رسالت محمد را بپذیرند.
به نظرم، نه تنها از نظر اخلاقی و معرفتشناختی که حتی از دید الهیاتی نیز از رویکرد «اثباتی» پرهیز داده شده است. قرآن، رویکرد طردگرانه الهیاتیای را به نقد میکشد که یک دین در مقابل دین دیگر میتواند اتخاذ کند: «و یهودیان گفتند: مسیحیان بر چیزی نیستند [آیینشان بی پایه و اساس است] و مسیحیان گفتند: یهودیان بر چیزی نیستند. این در حالی است که هر دو گروه کتاب آسمانی خود را میخوانند [و میدانند که به حکم کتابشان این داوری صحیح نیست] مشرکان هم که دانشی ندارند مانند سخن اهل کتاب را بر زبان میآورند [و میگویند: یهودیان و مسیحیان بر چیزی نیستند.] پس خداوند روز قیامت میان آنان درباره آنچه بر سر آن اختلاف کردهاند داوری خواهد کرد. (بقره، ۱۱۳).
… ادامه دارد
منبع خبر «خبرگزاری امین» است و پایگاه خبری _تحلیلی امین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. چنانچه محتوا را شایسته تذکر میدانید، خواهشمند است کد ( 318953 ) را همراه با ذکر موضوع به شماره 09141143384 پیامک بفرمایید.با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه پایگاه خبری _تحلیلی امین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
برچسب های :
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط پایگاه خبری _تحلیلی امین در وب سایت منتشر خواهد شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.